محل تبلیغات شما

من که هیچیم انسانی نیست، درس خوندنم هم از این قاعده مستثنی نیست (جونم ریتم ^__^). میز مطالعه م وسط پذیراییه و کلا در جریان اتفاقات خونه و یک طرف همه ی گفتگو ها و پاسخگوی حدودا" دوازده ساعته م!

از دو روز پیش که ویروسَک (خواهر شماره ۲) از مدرسه این سرماخوردگی کوفتی رو به ارمغان آورده به ترتیب همه رو آلوده کرد و سه شبه که ساعت شیش و نیم هفت یکیشون اون یکی رو می بره دکتر . البته لازم به ذکره که من فعلا مقاومت کردم و با آب نمک و لیمو و اون دارو های دیروزی دارم خوب میشم (تق تق به تخته می زند) :||

حالا جالب سوال تکراریشونه.

خواهر شماره یک: شااایاان هفت و هشت؟؟

من: مرض بگیری، دو سه سال دیگه کنکور داری دو تا عدد نمیتونی جمع کنی؟؟

خ ش ۱: من دالم می میلم (دماغش مسدود است) واسه ساعت قرصام می خوام.

من: حالا هر چی، پونزده

.

.

شب بعد.

مادر: شااایااان هشت و هفت؟

من: پانزده

(ش به مناسب روز مادر درست صحبت می کند)

.

.

شب بعد تر یعنی امشب

پدر: شاایااان، هشت و هفت؟

من: ساعت سه عصر :)))


صاحاب وبلاگ دچار هفت و هشت نشه صلواااااات :)))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها