محل تبلیغات شما

داریوش رفیعی یه جور "زهره" رو می خونه که آدم دلش می خواد برگرده به دهه ی سی و یه زهره ی جفا کارِ چشم ابرو مشکی یارش باشه که بعد دو سه سال جون کندن پایِ خواستنش و گرفتن یه نیمچه کامی ازش یه روز ببینه به خاطر یه بچه پولدارِ فرنگ رفته ولش کرده و رفته یار اون شده، بعد حالش داغون شه و بعد چند روز گریه باز با چشم هایی در حد کاسه ی خون سرخ گوشه اتاق بشینه و زانوهاش بغل کنه و با هق هق گریه ش "زهره زهره" کنه :( 


 چرا انقدر خوب خوندی بشر؟! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها